فصل اول-راز کودکی
roman del
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
عنوان لینک
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان roman del و آدرس roman.del.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 36
بازدید ماه : 37
بازدید کل : 3586
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
asal

آرشيو وبلاگ
دی 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 2 دی 1390برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : asal

قسمت سوم-فصل اول

ادامه.

شش سال از اون ماجرا گذشت و مادرم هر روز مریضیش بدتر میشد نه میتونست غذا بخوره نه آب .

بی بی خیلی از مادرم مراقبت میکرد . مادرم از اون روزی که از پدرم جدا شد دچاره یه افسردگی حاد شد که تا الان به جونش افتاده بود و ذره ذره آبش میکرد.مهر اون سال تازه پیش دبستانی رفته بودم هروز یه شعر یا یه قصه یاد میگرفتم و واسه مامانم تعریف میکردم اما فقد دستای مادرمو روسرم حس میکردم  مادرم نمیتونست حرف بزنه .  از این که حرف نمیزد خیلی خجالت میکشیدم . تو مهد که میرفتم به مربیام گفته بودم که مادرم مرده دسته خودم نبود نمی خواستم مورد خنده بچه ها باشم.

تا اینکه تو جشن عید بی بی گل به مهد میاد که شعرخوندمو ببینه اخه اون سال من قرار شد از طرف مهدمون تو سالن جشن شعر بخونم .

وقتی شعرم تموم شدکلی بی بی گل واسم دست زد و اما یکی از معلما که بی بی گل دید بی بی صدا زد .بی بی هم فورا پیش خانوم ادیبجی رفت گفت :جانم ؟

خانم خیرخواه ببخش که وقتتونو میگیرم راسته که مادر پدرام فوت کرده.


 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: